بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 2
برای تو مینویسم ای دلیل من،
برای تو ای بهترین هدیه خدا به من،
تو که با نفست زندگی را عطایم کردی.
من هستم زیرا که تو هستی. آن روز که پا در دنیا گذاردم تو نیز گام در قلب من نهادی،
میخواهم بدانی که بی تو ریشه بودن در وجودم میپوسد
برای چشمان من نگریستن در صورت تو کافیست تا پرنور شوند،
اصلا تو خود جلوه ای از نور خدایی،
باور کن هنگامی که دستانم را در دستهای مهربانت قرار میدهم
چنان احساس خوب و لطیفی دارم که هرگز دوست ندارم دستانم را از دستانت جدا کنم،
و این صدای روحبخش توست که جانم را طراوتی تازه میبخشد.
آری با داشتن تو بهشت برین از آن منست.
گمانم بجز محشری که در قیامت به پا میشود،
روزی که همچون تویی خلق شد را نیز بتوان محشر نامید،
باید همه مخلوقات بودند و میدیدند
آن لحظه ای را که نگار گر هستی
عصاره تمام مهربانی ها گرفت و تو را آفرید، محشری میشد!
با آفرینش تو همه خوبیها و زیباییها عرصه ای برای خودنمایی یافتند.
دیگر نمیدانم چگونه احساساتم را بیان کنم،
در میان بینهایت جمله های گوناکون دست و پا میزنم و نمیتوانم جمله ای را که میخواهم بیابم،
در این حال فقط میتوانم بگویم عشقم نثار تو باد.
ای مهربان ترین مخلوق، ای تکچهره مقدس آفرینش، ای الهه عشق پاک، ای زیبای من،
تو را بخودت، به قلب پر عطوفتت، به وسعت روحت، به یگانگیت قسم
که مرا بخاطر همه خطاها ببخشی
و دوستم بداری که من تورا میپرستم
ای مادرم...
مادرم هرچه زیباست مرا یاد تو می اندازد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
اشتراک