بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 2
جبران خلیل جبران: زیبایی همیشه خوب نیست،ولی خوبی همیشه زیباست!
حضرت علی (ع): اندیشیدن همانند دیدن نیست،زیرا گاهی چشمها دروغ میگویند،اما عقل هیچگاه خیانت نمیکند.
علی شریعتی: چه بسیارند کسانی که همیشه حرف میزنند بی آنکه چیزی بگویند و چه کمند کسانی که حرفی نمیزنند اما بسیارمیگویند.
آنتونی رابینز: چیزی به سادگی یک لبخند میتواند یک روز انسان را بسازد.
گوته: اولین قانون خدا شناسی است، اولین قانون را که رعایت کنی به قانون دیگری احتیاج نخواهی داشت.
جبران خلیل جبران: بهترین افراد کسانی ستند که اگر از آنها تعریف کردید خجل شوند و اگر از آنها بد گفتید سکوت کنند.
فرانتس کافکا: کتاب میتواند به منزله تبری باشد که اقیانوس یخ زده درون ما را میشکند.
جبران خیل جبران: انسانها بر دوگونه اند یکی آنکه در تاریکی بیدار است و یکی انکه در روشنایی خواب.
سید حسن مدرس: بدترین بی قانونی آنست که قانون گذار آن را نقض کند.
علی شریعتی: عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج.
وین دایر: این را بیاموزید که خشم خود را رو خخورده یا بر آن نهیب بزنید به جای آنکه دیگران شما را قربانی خشم خودتان کنند.
سقراط: اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند بهر از آنست که سخن بگویی و خاموشت کنند.
ادامه دارد...
گاهی اوقات خیلی دلم میخواست مثل آسمون باشم.مثالش همین امروز.
وقتی آسمون دلش گرفته و ابری میشه بدون اینکه استواری و شکوه و عظمتش رو از دست بده با رعد و برق هاش فریاد میزنه و فریادش رو به گوش همه میرسونه،میباره...هر قدر که دلش بخواد میباره و با اشکهاش تن و سر و صورت همه رو خیس میکنه، و به این شکل سبک میشه چون نمیذاره چیزی تو دلش بمونه...وبعد صاف و آرام و روشن میشه.
بخاطر همینه که آسمون انقدر قشنگ و شفافه! و بخاطر همینه که معروفه به آبی آرام بلند!
اینجا بود که گفتم خوش بحال آسمون.
آخه خیلی از ما آدما نمیتونیم مثل آسمون باشیم،وقتی دلمون میگیره تو دلمون فریاد میزنیم و صدامون به کسی نمیرسه. وقتی بغضمون میترکه و اشکامون سرازیر میشن سریع از روی گونه هامون پاکشون میکنیم تا کسی اونها رو نبینه. و بخاطر همین سبک نمیشیم.
اگر آسمون بعد از رعد و برق و بارش آروم میشه علتش اینه که سبک شده ولی ما ولی آروم بودن ما علتش... .
شما چی فکر نمیکنید که خوش بحال آسمون شده؟
خیلی ها دوستش ندارن،بعضی باورش ندارن،یه عده به انتظارش سماق میمکن،بعضی ها هم از اون میترسن که خدا نکنه داره میاد سراغشون،حول میاد تو جونشون،میلرزه دست و پاهاشون،غم و غصه و ناامیدی میشه کارشون و خلاصه میشن یه آدم پریشون.اما نمیدونم من میشم جزو کدوم یکیشون.آخه در این مورد نمیشه پیش تر قضاوت کرد.اما اینو میدونم که مرگ غول بیرحمی نیست که همه چیز را خراب کند.
زندگی ادامه دارد
به نظر من مرگ حقیقتیست که باید آن را پذیرفت،مرگ م پایان است و هم آغاز،هم ویرانگر است وهم آبادگر،مرگ مرزیست بین ابهام و وضوح،مرزیست بین واقعیت و خیال،مرزیست بین تاریک و روشن،مرزی بین زشت و زیبا،به نظر من مرگ مرزیست برای پاک شدن،مرگ مانند باغبانیست که گلی را از میان باتاقی میرهاند تا در جایی بهتر بکارد، مرگ یکیست ولی فسمت همه میشود....معنای مرگ خیلی بیشتر از اینهاست که ما نمیدانیم
مهم این نیست که ما میمیریم،مهم اینست که چگونه میمیریم.....
درست مانند یک چشم بر هم زدن بود،مثل باد رفت،مثل برق خاموش شد،خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنم تمام شد دوران بچگی.
خوشبحال بچگی!تو بچگی همه چیز زیاد بود و زمان دراز و طولانی،فکر میکردیم زندگی همیشه خوب و راحت و شیرینه.....
یکهو به خودم آمدم و چشمانم را باز کردم و دیدم که ای وای چند سال گذشت!چی شد!پس من چی؟ هیچی.
حالا فهمیدم که همه چیز چه کم بود و زمان چه کوتاه و زودگذر!
کاش میشد نقبی زد به گذشته،به دوران کودکی،به سادگی آن روزها، به لذات شیرین و ناتمام زندگی،به زندگی،قبل از یک چشم بر هم زدن دیگر...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
اشتراک